خبرنگارزن مستقل

این سایت به آزادی بیان احترام میگذارد و در چارچوب قانون ،اخلاق و نظام اسلامی گام برمیدارد.

خبرنگارزن مستقل

این سایت به آزادی بیان احترام میگذارد و در چارچوب قانون ،اخلاق و نظام اسلامی گام برمیدارد.

مونولوگ؛ هر کسی سنگی می زند و در می رود



دوستی مطلع می گفت از وقتی که این سیستم تعبیه شده است، تعداد افرادی که قبل از به جریان افتادن پرونده هایشان با یکدیگر مصالحه می کنند، اندکی اما معنا دار، افزایش یافته است. علت نیز البته نه خود دستگاه نوبت دهی که فرصت چند دقیقه ای است که طرفین دعوا تا رسیدن نوبت شان در اختیار دارند و می توانند در این چند دقیقه کوتاه با یکدیگر گفت و گو کنند و به این نتیجه برسند که بهتر است با مسالمت، مشکل را حل کنند.
عصر ایران؛ جعفر محمدی - ما از روزی که حرف زدن را یاد می گیریم، درگیر "مونولوگ" هستیم؛ یعنی یکی می گوید و یکی دیگر فقط گوش می کند:
ابتدا این پدر و مادر و سایر بزرگ ترهای خانواده و فامیل هستند که امر و نهی می کنند و ما گوش می کنیم.
سپس معلمان و مدیران و ناظم ها هستند که امر و نهی می کنند و ما فقط گوش می کنیم و مجری هستیم.
در خدمت سربازی هم که نیمی از جامعه تجربه اش می کنند ، بازار مونولوگ به مراتب داغ تر است.
در محل کار هم، این رئیس است که می گوید و ما گوش می کنیم.
در عرصه عمومی هم اوضاع بهتر نیست و برای قرن های متمادی، این حکومت است که می گوید و مردم شنونده اند.
در روابط همسران نیز، عمدتاً مونولوگ حاکم است و بر اساس این که مرد گوینده مطلق است و زن شنونده یا برعکس، خانواده های مردسالار یا زن سالار شکل می گیرند.

گفت و گو، اما نقطه مقابل مونولوگ است. در گفت و گو برخلاف مونولوگ، هر دو طرف به طور مساوی فرصت سخن گفتن دارند.
اگر بخواهیم مشکلات جامعه ایرانی را به طور بنیادین بررسی کنیم، بی گمان فقدان فرهنگ گفت و گو، یکی از مهم ترین و اساسی ترین مصائب جامعه ایرانی است که اگر فقط همین یک مورد اصلاح شود، بسیاری از مشکلات حل می شود.

گفت و گو دو مقدمه لازم دارد: یکی خوب گوش کردن و  دیگر استدلال داشتن.
یعنی اگر کسی بخواهد گفت و گو کند، باید ابتدا گوش کردن را یاد بگیرد. واقعیت این است که ما ، چندان با هنر گوش کردن آشنا نیستیم. اکثر ما وقتی در حال گوش کردن هستیم، در واقع گوش نمی کنیم که استدلال را بشنویم و تجزیه و تحلیل کنیم؛ ما در حالی که ظاهراً گوش می کنیم، در واقع خودمان را برای جواب دادن آماده می کنیم. طرف مقابل هم همین طور!

به همین دلیل است که کمتر مشاهده کرده ایم دو نفر بحث کنند و در آخر، یکی بگوید من از حرف های شما متقاعد شدم و از دیدگاه قبلی ام برگشتم و طرق مقابل هم بگوید فلان بخش از استدلال های شما درست بود... .
گوش کردن، آنقدر مهم و حیاتی است که در این باره، حتی کتاب هایی هم در دنیا نوشته شده است.

اما دومین مقدمه گفت و گو، استدلال داشتن است. اگر کسی بخواهد در یک فرهنگ گفت و گومدار زندگی کند، ناگزیر از مجهز شدن به منطق و استدلال است. جامعه ای هم که مردمانش منطقی و استدلال گرا باشند، در همه زمینه ها رشد خواهد کرد.

در سال های اخیر در کلانتری های برخی شهرها، برای مراجعین دستگاه های نوبت دهی تعبیه شده است؛ دوستی مطلع می گفت از وقتی که این سیستم تعبیه شده است، تعداد افرادی که قبل از به جریان افتادن پرونده هایشان با یکدیگر مصالحه می کنند، اندکی اما معنا دار، افزایش یافته است. علت نیز البته نه خود دستگاه نوبت دهی که فرصت چند دقیقه ای است که طرفین دعوا تا رسیدن نوبت شان در اختیار دارند و می توانند در این چند دقیقه کوتاه با یکدیگر گفت و گو کنند و به این نتیجه برسند که بهتر است با مسالمت، مشکل را حل کنند.

وقتی فرهنگ گفت و گو نباشد، حتی مسوولان کشور نیز به جای آن که باهم رو در رو حرف بزنند و حرف بشوند، از روش مونولوگ استفاده می کنند، بدین گونه که هر کدام، از تریبون های خاص خودشان سخن می گویند تا در همان لحظه، جواب نشنوند و خدای ناکرده، گفت و گو صورت نگیرد! در جامعه مونولوگ محور، هر کسی سنگی می زند و در می رود.

فقدان فرهنگ گفت و گو خانواده ها را از هم می پاشد،  سیاست را به تنش می کشد، تجارت را کند می سازد، علم را متوقف می کند، دوستی ها را آکنده از سوء تفاهم می کند، بدگمانی را در همه سطوح از خانواده تا کلان کشور رواج می دهد و ... .

نکته اینجاست هیچ وقت هم نخواسته اند گفت و گو را یادمان دهند چرا که اولاً آنان که باید یاد بدهند، خود نمی دانند و ثانیاً مونولوگ، بیشتر به کارشان می آید.

اما چه باید کرد؟ چاره نزد خودمان است:
از همین امروز، گفت و گو را شروع کنیم. اول از همه خوب گوش کردن را تمرین کنیم. تصمیم بگیریم که وقتی کسی حرف می زند، با دقت به او گوش کنیم و هیچگاه وسط حرف دیگری نپریم. استدلال را مقدم بر هر چیزی بدانیم. اگر نقدی داریم متوجه استدلال ها کنیم نه اشخاص. احترام افراد را در گفت و گو حفظ کنیم. یاد بگیریم که اگر حرف طرف مقابل مان منطقی بود، علناً پذیرش آن را اعلام کنیم و تصور نکنیم که متقاعد شدن، به معنای شکست خوردن است. در فرهنگ گفت و گو، متقاعد شدن یعنی احترام به عقلانیت و این، ارزش کمی نیست.

از همین امروز، گفت و گو را آغاز کنیم.

سال نو مبارک

سال نو را به همه عزیزان تبریک می گم با لاخص به همه همکاران خودم  که به کار روزنامه نگاری مشغول هستند هر سال که می گذره  به این امید که در این سال روزنامه نگاران  موقعیت بهتری برای  کار و قلم زدن داشته باشند آغاز می کنیم.

باید دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای ؛ تحویل دهی .
خواه با فرزندی خوب .

خواه با باغچه ای سرسبز .

خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی .

و اینکه بدانی حتی فقط یک نفر با بودن تو ساده تر نفس کشیده است .

این یعنی تو موفق شده ای ؛

گابریل گارسیا مارکز

امروز روز خبرنگاره

****توی این دوره زمونه یه خبرنگار مستقل بودن مستلزم دادن هزینه های زیادی از زندگی هستش اما وقتی  به پشتم نگاه می کنم  می بینم که می ارزه


****برای بودن و نوشتن از همه اونهایی که فریادشون به جایی نمی رسه و ناامیدانه به یه روزنامه نگار پناه میارن


****بودن و نوشتن ا زهمه چیزهایی که بیان اون می تونه جامعه بهتری برای همه بسازه نوشتن از چیزهایی که هر کسی جرات بیان  اونها رو نداره


****از همه کسانی که این روز رو به هر طریقی  تبریک گفتن ممنونم



خبرنگار مستقل



مشکی رنگ...


خبرنگارمستقل:تا حالا شده روبروی دریا بایستی و نسیم دریا تو موهات شنا کنه...دستات رو باز کن... چه قدرتی داره... ساحل شنی که زیر پاهاتو خالی میکنه ... باد رو تو موهات حس کن...دیگه نیازی نیست دلواپس رنگ موهات باشی که به انتهای موهات رسیده...خیلی وقته که تو دنیای این آدم ها مشکی رنگه عشقه

یک زن


خبرنگار مستقل: زن دستش را از جیبش در آوردو به من نگاهی کرد انگار دوران یائسگی اش را از یاد برده بود و حالا من و دوستم را در

کنار هم با غبطه می نگریست انگار صندلی های کنار پارک ها را برای غبطه خوردن هم گذاشته اند .

 

زنها عجب دنیایی دارند...یک روز معشوق هستند و روز دیگر تنهایی هایشان را هیچ مردی پر نخواهد کرد... مردی که یا

شوهر است و یا فرزند ...

فصل بهار که می آید احساسات همه دگرگون می شود و همه بدنبال کسانی که روزی دلشان را شکسته اند می روند و من  هم امروز این پیرزن  را زیر چشمی از زیر چانه دوستم می نگرم ...

حالا نوبت سگ پا کوتای پیرزن است که کنار صندلی پارک دور پایش هی دور بزند شاید روزی او هم دیگر در کنارش نباشد...

و زندگی چقدر زود می گذرد... برای من ...برای تو...برای لحظه های همه ...