خبرنگارزن مستقل

این سایت به آزادی بیان احترام میگذارد و در چارچوب قانون ،اخلاق و نظام اسلامی گام برمیدارد.

خبرنگارزن مستقل

این سایت به آزادی بیان احترام میگذارد و در چارچوب قانون ،اخلاق و نظام اسلامی گام برمیدارد.

"بخارا" نوروزی منتشر شد

نود و هشتمین شماره مجله «بخارا» ویژه نوروز همراه با یکصد و یک شعر منتشرنشده از محمدرضا شفیعی کدکنی منتشر شد.

به گزارش ایسنا، در شماره 98 مجله «بخارا» یکصد و یک شعر منتشرنشده از محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «جهان در مقدم صبح بهاران» منتشر شده است.

یکی از این شعرها:

گُل داده ارغوانِ جوان در حیاط ما

در روزهای آخر اسفند

و هرچه غنچه داشته بر شاخ

امروز، جمله را همگی باز کرده است.

او با غریزه دشمن خود را شناخته

وز بیم خشکسال که در راه است

یک ماه زودتر هنگامه شکفتن و گفتن را

آغاز کرده است.

(اسفند 87)

«زبان‌شناسی»، «ایران‌شناسی»، «تاریخ نشر کتاب در ایران»، «یادداشت‌های یک کتابدار»، «آویزه‌ها»، «فرهنگ»، «پنج مقوله» و «معرفی کتاب» از دیگر بخش‌های شماره جدید «بخارا» هستند که با آثاری از محمدعلی موحد، محمدرضا شفیعی کدکنی، داریوش شایگان، محمدرضا باطنی، عبدالحسین آذرنگ، هوشنگ دولت‌آبادی، مینو مشیری، ترانه مسکوب، محمدابراهیم باستانی پاریزی، سیروس پرهام، حسین پاینده و ... همراه‌اند.

گزارشی از «شب پرویز ناتل خانلری»، مطالبی از محمدعلی موحد،‌ محمدعلی همایون کاتوزیان (با ترجمه فرزانه طاهری)، غلامحسین مصدق و حسینقلی سررشته به همراه «ماجرای نهم اسفند به روایت شعبان جعفری» در بخشی با عنوان «وقایع نهم اسفند 1331» و همچنین بخش «معرفی گالری بوم» از دیگر مطالب مندرج در «بخارا» هستند.

در شماره ویژه نوروز مجله «بخارا» همچنین بخشی با عنوان «نوروز» آمده که در آن مطالبی از ژاله آموزگار،‌ علی بلوکباشی، افشین شاهرودی، هاشم رجب‌زاده،‌ مهدی فیروزیان، محمد گلبن، مریت هکس (ترجمه محمدحسن نظری‌نژاد، محمدتقی اکبری و احمد نمایی)، کارلا سرنا (ترجمه علی‌اصغر سعیدی)، یاکوب ادوارد پولاک (ترجمه کیکاووس جهانداری)، ایرج افشار، مهدی اخوان ثالث، گل‌نظر،‌ فریدون مشیری،‌ پروین دولت‌آبادی، سیاوش کسرایی، محمد آصف فکرت، نورالدین زرین‌کلک و ... منتشر شده است.

مجله «بخارا» با مدیرمسؤولی و سردبیری علی دهباشی با قیمت 15 هزار تومان منتشر شده است.

ظریف: می‌خواستم برای همیشه بروم شمال زندگی کنم

محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه در مصاحبه با روزنامه جام جم مطالبی مطرح کرد که مهمترین بخش های آن به این شرح است:

*سال گذشته این موقع فکر نمی کردم(به وزارت خارجه ) بروم . اصلا تصوری از این شرایط نداشتم. سال گذشته این وقت ها دنبال این بودم که محل سکونتی در شمال درست کنیم و تقریبا تمام وقت را برویم آنجا. چون هوا آلوده بود، می خواستیم برویم در کوه ها زندگی کنیم که اواخر زندگی را به نوشتن و این کارها بگذرانم... احساس می کردم دوران بازنشستگی را آنجا بگذرانم (با خنده). البته این بازنشستگی قدری زودرس بود و سال های اول و دومش کمی مشکل بود. سال های بعد از بازگشت از نیویورک را می گویم. آن هم برای کسی که عادت داشت هر روز، ساعت هفت صبح سر کار برود و تا ساعت ۸ و ۹ شب محل کارش را ترک نکند. چنین آدمی باید حداکثر در هفته دو یا سه ساعت کلاس می رفت و بقیه​ اش را به روش دیگری می گذراند، حالا یا با چرخیدن در خیابان ها یا متر کردن اضلاع بازار تهران (باخنده)؛ خلاصه، پیش بینی این اوضاع را نداشتم.

*چون انتخابات ریاست جمهوری هم بود، تعدادی از نامزدهای احتمالی ریاست جمهوری در آن زمان محبت داشتند و پیشنهاد کردند به ستادشان بروم، اما من هیچ کدام از این پیشنهاد ها ازجمله پیشنهاد دوستان آقای دکتر روحانی را نپذیرفتم، چون خیلی آمادگی نداشتم همکاری کنم و بیشتر به این فکر بودم که چگونه این چند سال باقی مانده از عمر را بگذرانم.

*تا سه روز بعد از انتخابات هم فکر نمی کردم چنین چیزی باشد. دکتر روحانی قبلا همیشه لطف داشتند و قبل از انتخابات هم اوایل اسفند یک بار مطرح کرده بودند و بعد از انتخابات هم مطرح کردند، اما من خدمتشان عرض کردم از نظر روحی آمادگی ندارم، ولی اتفاقی که افتاد، این بود که در منزل، هم همسرم و هم فرزندان و عروس و دامادم خیلی اصرار می کردند که اگر توانی داری، در شرایط کنونی با توجه به شور و هیجان این انتخابات که بین مردم است، حق نداری منافع شخصی خودت را ترجیح بدهی. این بود که به معنای واقعی راه فرار نداشتم.

* می رفتم بیرون، دوستان و همکاران سابق تاکید می کردند که نباید از مسئولیت شانه خالی کنی. معمولا در این شرایط به منزل پناه می بردم، اما دیگر منزل پناهگاه خوبی نبود. بنابراین در شرایطی قرار داشتم که این وظیفه سنگین را به عهده گرفتم و حتما این حسن ظن بیش از همه از طرف رهبر معظم انقلاب و رئیس جمهور محترم و نمایندگان مجلس افتخار بنده است و باری بر دوش من.

*خانه شمال را هم گرفتیم، البته به درد خودم هم می خورد. هر موقع که فرصتی دست بدهد، سری می زنیم.

*همان طوری که رهبری فرمودند، امسال سال حماسه سیاسی و توافق ژنو هم حاصل حماسه سیاسی بود، یعنی امسال مردم با حضور خودشان این فرصت را فراهم کردند که در قالب آن، دنیا به این باور برسد که با فشار نمی تواند بین مردم ایران و حاکمیت جدایی بیندازد که آنها بتوانند به اهدافشان برسند و همین باعث شد به فکر تعامل با ایران بیفتند. واقعا امسال سال حماسه سیاسی بود و امیدواریم حماسه اقتصادی هم با یک نگاه درونزای مبتنی بر توانمندی های داخلی ضمن اعتدال و تعامل جهانی بتواند زمینه رقم زدن یک حرکت جدی را در حوزه اقتصاد به نفع معیشت مردم فراهم کند.

*مهم ترین دستاورد وزارت خارجه را شکستن فضای امنیتی که علیه ایران از سوی رژیم صهیونیستی ایجاد شده بود، می دانم. فضای ایران هراسی و به تبع آن شیعه هراسی و به دنبال آن، اسلام هراسی تا حد زیادی شکسته شده و برای همین است که شما می بینید نتانیاهو دست و پا می زند، شیون و داستان سازی می کند یا این قضیه اخیر کشتی را دروغ پردازی می کند. اینها همه به خاطر این است که آن فضای امنیتی که حاصل سال ها تلاش و سرمایه گذاری سیاسی بود، شکسته شد و این بزرگ ترین دستاوردی بود که به موجب حضور مردم در انتخابات و به تبع آن سیاست خارجی دولت تدبیر و امید رخ داد.

* امیدوارم هیچ وقت به خاطر مصلحت شخصی یا مصلحت کاری حرف خلاف به مقامات نزده باشم. گزارش عینی داده باشم و در این حوزه بین خودم و خدا و وجدانم راحتم که آنچه را به ذهنم رسیده گفتم، اما ادعا ندارم آنچه فکر می کردم درست بوده. حداقل ادعا دارم آنچه را براساس تحلیل خودم به آن رسیده بودم، با کمال صداقت و صراحت مطرح کردم. البته با توجه به سعه صدر رهبری و ریاست محترم جمهوری کنونی، هزینه ای برای این صراحتم پرداخت نکردم. در دوره گذشته البته این طور نبود، هزینه را به لطف خدا پرداخت کردم و از آن پشیمان نیستم.

* ادعا نمی کنم برنامه اقدام مشترک ژنو بی عیب و نقص است. بسیاری از نقدهایی که دیگران دارند، خود ما هم داریم ولی خب نقدها به دلم نمی نشیند؛ چرا؟ چون دوستان توجه نمی کنند که این یک سند توافق شده است. این یک متن نیست که من به تنهایی تهیه کرده باشم که حالا بیایند به این انتقاد کنند که این جمله را این گونه می نوشتی، قشنگ تر بود. بله حتما قشنگ تر بود، خیلی از جملاتش را اگر نوع دیگری می نوشتیم، زیباتر می شد یا بهتر منافع ما را تامین می کرد، اما خب دوستانی که نقد می کنند باید توجه می فرمودند که اگر کمی هم خودشان را جای طرف مذاکره کننده می گذاشتند، می دیدند این سند را باید با شش کشور به نتیجه می رساندند و من در عین خودباوری و اعتماد به نفس ـ که ناشی از گفتمان اصیل انقلاب اسلامی است ـ اعتقاد دارم که بالاخره آن شش کشور هم باید راضی بشوند که این سند یک سند مشترک بشود. در غیر این صورت اسمش دیگر نمی شود «برنامه اقدام مشترک»، چون دیگر «مشترک» نیست. ما فقط روی همین عنوان دو ساعت بحث کردیم و حتی روی تک تک کلمات، مدت ها بین خودمان یا با طرف مقابل جلسه داشتیم.

* فکر نمی کنم در نقدهایی که بیان شده، موردی را دوستان مطرح کرده باشند که به ذهن خود ما نرسیده باشد. البته بعضی موارد به نظر من ناشی از بی اطلاعی است. گاهی دوستان مواردی را پیشنهاد می کنند که اگر همان جمله ای که می گویند در سند آمده بود، یقین دارم که به احتمال نه صد درصد بلکه هزار درصد، همین دوستانی که الان نقد می کنند و می گویند چرا این نیامده، به همان انتقاد می کردند. بعضی مواردی که ترجیح می دادند در سند بیاید و الان انتقاد می کنند، اگر بود، آن وقت من احوالتان را می پرسیدم که دوستان چه حالی پیدا می کردند.اما خیلی دیگر از موارد به ذهن ما هم رسیده، شاید خیلی عباراتی بهتر از آنچه می گویند ما در متن پیشنهادی خودمان یا در طول مذاکرات مطرح کردیم، خب نتوانستیم بگیریم، همان طور که طرف مقابل خیلی نکاتی را مطرح کرد و نتوانست بگیرد.

*مشکلی که ما از نظر ابعاد تبلیغی داشتیم، این بود که کاخ سفید به محض آن که توافق انجام شد سندی دروغی را به اسم فکت شیت به فارسی و انگلیسی منتشر کرد، اما ما چون متعهد بودیم که به مردممان دروغ نگوییم حتی صبر کردیم ترجمه سند بعد از توافق انجام شود چون احساس کردیم در طول توافق ممکن است متن تغییر کند. بنابراین نمی خواستیم سندی را در اختیار مردم قرار دهیم که ذره ای با واقعیت فاصله داشته باشد. به همین دلیل ساعت ۵ / ۳ صبح که سند امضا شد، ساعت ۹ صبح ـ ۵ / ۱۱ صبح به وقت تهران ـ سند را به طور کامل ترجمه کردیم، اما متاسفانه برخی دوستان داخلی عجله کردند و ترجمه کاخ سفید از فکت شیت خودش را منتشر کردند. دو هفته بعد، جمله اول سرمقاله واشنگتن پست این بود که مشخصه بارز فکت شیت کاخ سفید، این است که آنها مواردی را که می خواسته اند، اما نتوانستند در توافق ژنو بگنجانند در قالب فکت شیت منتشر کرده اند. خب اگر این باشد، نشان می دهد که آنها حتما مشکلی با متن توافق داشتند که آن را منتشر نکردند، اما ما آنقدر با این متن راحت بودیم که اصل توافقنامه را منتشر کردیم.

*آنها مجبور شدند اول یک متن دیگری بدهند و بعد از دو سه هفته اوباما برود در سابان سنتر ـ که یک مرکز صهیونیستی است ـ بگوید ما غنی سازی را پذیرفتیم یا خانم شرمن برود در سرزمین های اشغالی مصاحبه کند و بگوید ما پذیرفتیم، خانم مرکل هم در سرزمین های اشغالی بگوید غنی سازی ایران ادامه پیدا می کند. این نشان می دهد که باید بپذیریم با همه روحیه سلطه طلبی، آمریکا قدر قدرت نیست. این برای من خیلی مهم است که دوستان ما، بخصوص نخبگان سیاسی حرفی را که ما عمری است می زنیم و با آن به دنیا آمده ایم که می گوییم «لاموثر فی الوجود الا الله» یعنی ما تنها قدر قدرت عالم را خدا می دانیم نعوذبالله به آمریکا اطلاق نکنند یعنی فکر نکنیم اگر آمریکا چیزی را پذیرفت، حتما به نفعش بوده است. اگر واقعا این طور بود، از روز اول می آمد عین سند را بیرون می داد.

*آمریکایی ها می خواستند غنی سازی را به هزار شرط موکول کنند، اما اجازه ندادیم. گفتیم غنی سازی در ایران هست و درباره چارچوبش فقط بحث می کنیم و درباره اصل غنی سازی بحث نخواهیم کرد. البته من در شرایط فعلی که مذاکره ادامه دارد، وارد جزئیات نمی شوم ولی بالاخره این مذاکره یا موفق می شود یا نمی شود دیگر، آن وقت یک روزی من می آیم سندهایی را که قبل از مذاکره بوده یعنی تا ساعت یک و نیم و دو بعد از نیمه شب هنگام امضای توافق و مواردی را که آمریکایی ها اصرار می کردند در سند گنجانده شود، اما در توافق نیامده در میان عموم مردم مطرح می کنم.

*من کم گلایه می کنم. گلایه هایی هم که هست، محدود است به حوزه انصاف و منافع ملی. یعنی توقعم از دوستان این است که منافع ملی را در نقدشان رعایت کنند. من یک مثال می زنم، بعد تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

*نقد به توافق ژنو از نظر ما محل شکایت نیست، اما اگر شما توافق ژنو را تعبیری کنید که به نفع دشمن شود، مثلا بگویید در توافقنامه، اصل غنی سازی در ایران پذیرفته نشده یا این اصل را که غنی سازی باید در ایران انجام شود زیر سوال ببرید یا بگویید ایران مجبور است به موضوعات موشکی بپردازد، خب اینها هم دروغ است و هم تشویش افکارعمومی و هم می تواند برای طرف مذاکرات مستند شود.

*درباره انصاف در نقد فقط خدا تصمیم می گیرد اما درباره منافع ملی، دستگاه هایی هستند که تصمیم گیرنده اند، ضمن این که طرح برخی موارد جرم است. برخی ادعاهایی که در مجلس شد که خیلی هایش هم دروغ بود، براساس سندهای به کلی سری بود. یک فرد نمی تواند بگوید که سند به کلی سری از نظر من محرمانه نیست. حرف محرمانه و سند محرمانه را کسی که صادر می کند یا نقل می کند، تعیین می کند که محرمانه است. دوستان ما می گویند تو می آیی کمیسیون حرف می زنی، ما تشخیص می دهیم که محرمانه هست یا نیست اما این حرف، خلاف قانونی است که خود مجلس مصوب کرده است. کسی که می گوید، باید تعیین کند محرمانه است یا نه، نه آن که شنونده است. کسی که می شنود ممکن است هیچ حرفی در عالم برایش محرمانه نباشد.

*آن که بیشتر اذیت می کند، داخل است. چرا؟ چون شما وقتی با خارجی ها مذاکره می کنید، توقع صداقت ندارید، توقع دوستی ندارید، اما از داخلی توقع دارید. برای همین است که من در مواجهه با خارجی ها خیلی عصبانی نمی شوم. ممکن است محکم و تند برخورد کنم، اما عصبانی نمی شوم چون توقع هر رفتاری را از آنها دارم، اما در مقابل داخلی عصبانی می شوم، ناراحت می شوم چون از داخلی توقع ندارم. روحیه و گارد شما (به قول بوکسورها) در داخل، به یک شکل است و در مقابل خارجی ها به شکل دیگر. البته ما با کسی بوکس بازی نمی کنیم. (با خنده)

*من معمولا لبخند به لب دارم اما بعضی وقت ها برای این که قیافه عصبانی یا در حال فکر هم داشته باشم و هر از گاهی نشان دهیم برای خرق عادت هم که شده فکر می کنیم (با خنده)، ممکن است لبخند نزنم. ولی در جایی ممکن است لبخندی نیاز باشد و جایی هم نه، بنابراین باید به تفسیرهای رسانه ای دقت کرد ـ چون شما به همه رفتار ما یک تفسیر رسانه ای داده اید (با خنده) ـ تا تفسیر جدیدی از نخندیدن ما داده نشود.

*آستانه تحملم در داخل دروغ است و در خارج، منافع ملی.

*اگر روزی احساس کنم به هر دلیلی نمی توانم از حقوق مردم و از منافع ملی دفاع کنم، حتما ادامه نخواهم داد. شرایط و برنامه ها را هم به گونه ای تنظیم کرده ام که برای این کار مشکلی ندارم. امیدوارم خدا کمک کند که حتی یک روز بیشتر از آنچه احساس می کنم مفیدم، ادامه ندهم.

یک خبر خوش برای برخی فرهنگیان



روزنامه خراسان به برخی فرهنگیان درباره حقوق و مزایایشان یک خبر خوش داده است.

به گزارش ایسنا، خراسان در ستون «ویژه‌ها»ی شماره امروز خود نوشت: «در حالی که بر اساس قانون نظام هماهنگ پرداخت کارکنان دولت مصوب سال 1370، مقرر شده بود حقوق و فوق‌العاده شغل دارندگان مدارک دکترا و فوق لیسانس که در مراکز آموزشی و تحقیقاتی اشتغال دارند، نباید از 80 درصد حقوق و فوق‌العاده‌های کارکنان مشابه مشمول قانون اعضای هیات علمی کمتر باشد اما در سال 1382 وزارت آموزش و پرورش قیدهایی را برای اجرای این دستور در وزارتخانه فوق ابلاغ کرده بود که با شکایت تعدادی از فرهنگیان، دستگاه قضایی طی روزهای اخیر این ابلاغیه را باطل و لغو آن را به وزارت مذکور اعلام کرده است.»

مجوز ورود ایران چک 100 هزار تومانی در مبادلات بانکی صادر شد



بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران بخشنامه‌های پشت نویسی ایران چک‌های یک میلیون ریالی را منتفی و مجوز ورود این ابزار پرداخت‌ را به چرخه دریافت و پرداخت در شبکه بانکی صادر کرد.

به گزارش ایسنا، این بانک طی بخشنامه‌ای به شبکه بانکی اعلام کرد: به منظور پاسخگویی موثر به تقاضای جامعه برای دسترسی به وجوه نقد، بانک مرکزی در نظر دارد نسبت به انتشار مجدد ایران چک‌های یک میلیون ریالی اقدام کند.

با عنایت به اینکه در نظر است ایران چک‌های یک میلیون ریالی به سهولت در سطح جامعه گردش نماید، لذا از تاریخ ابلاغ این بخشنامه(بیستم اسفندماه سال جاری)،‌ مفاد بخشنامه‌هایی که پشت نویسی ایران چک‌های یک میلیون ریالی را الزامی نموده و یا ناظر بر نحوه تبادل اطلاعات مربوط به این ابزار پرداخت با بانک مرکزی بوده است، منتفی اعلام می‌شود.

از این رو، بانکها و موسسات اعتباری می توانند ایران چک های یک میلیون ریالی را پس از ثبت اطلاعات آن در سامانه ایران چک، همانند ایران چک‌های پانصد هزار ریالی در چرخه دریافت و پرداخت استفاده کرده و در صورت وجود هرگونه سوال یا ابهام در این زمینه،‌ مراتب را از اداره نشر اسکناس و خزانه بانک مرکزی استعلام کند.

پیش از این، بهزاد قیاسوند مدیرکل ریالی و نشر در کنفرانس مطبوعاتی «تمهیدات بانک مرکزی در ایام پایانی سال » اعلام کرده بود: در صورت نیاز و تقاضای سیستم بانکی، در نیمه دوم اسفند ماه سال جاری چک پول‌های یک میلیون ریالی وارد بازار خواهد شد.

انتقادهای طنزآمیز شمس لنگرودی


محمد شمس لنگرودی با بیانی طنزآمیز به انتقاد از فضای ادبی و هنری ایران پرداخت.

به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این شاعر پیشکسوت در مراسم پایانی دومین دوره جایزه داستان «بیهقی» که روز جمعه 23 اسفندماه در تالار ایوان شمس برگزار شد، گفت: لابد دوستان از دیدن من تعجب می‌کنند و فکر می‌کنند چرا من به این‌جا آمده‌ام؛ چراکه شعر ربط چندانی به داستان ندارد. قضیه از این قرار است که در دوره‌ای من در دانشگاه به عده‌ای از دوستانی که این برنامه را اجرا می‌کنند، داستان‌نویسی تدریس می‌کردم و این‌ها فکر کرده‌اند من داستان بلدم. در کلاس می‌توانستم صحبت کنم چون کسی نبود، اما این‌جا نمی‌توانم. من حالم زیاد مساعد نیست؛ به دلیل بعضی خلاف‌های عرفی قرص خورده‌ام، برای همین است که نفسم خوب درنمی‌آید و کارم از آب هم گذشته است.

شمس لنگرودی که شوخی‌هایش با استقبال و تشویق حاضران مواجه شد، در ادامه اظهار کرد: به چند نکته اشاره می‌کنم که به هنر مربوط است و به داستان هم مربوط می‌شود. هرچند گفتن من به درد نمی‌خورد، اما درد دل است. ما اهل هنر دو مشکل داریم؛ یکی از آن‌ها این است که ما، ملت بزرگ ایران، بسیار متوهم هستیم. نمی‌دانم این توهم از کجا آمده است. این را آقای مخبر باید بگوید که اسطوره‌شناس است.

او ادامه داد: یک شعر در 16 سالگی می‌گوییم و بعد از شاملو انتقاد می‌کنیم. من 20 ساله و دانشجو بودم و تازه با شاملو آشنا شده بودم، با یکی از دوستان در حیاط دانشگاه قدم می‌زدم، به او گفتم شاملو شاعر خوبی است، گفت شاملو که مرده! من باور کردم و فکر کردم شاملو واقعا مرده است، با تعجب گفتم کی؟ گفت نه به لحاظ ادبی می‌گویم! الآن این آقا لابد 63 سال دارد و نمی‌دانم در کجای دنیا زنده است یا مرده. می‌خواهم بگویم تو در این سال‌ها چه کردی؟ ما شعر نگفته یا گفته، می‌گوییم از لورکا که کوچک‌تر نیستیم، اشکالش این است که دیرتر به دنیا آمده‌ایم!

شمس لنگرودی افزود: در داستان‌نویسی هم همین‌طور است. زمانی که «کلیدر» (محمود دولت‌آبادی) تازه منتشر شده بود، یکی از مدعیان را در خیابان دیدم، گفت چه می‌کنی؟ گفتم دارم «کلیدر» را می‌خوانم، فوق‌العاده است، گفت کجایش فوق‌العاده است؟ وقتی بحث‌مان ادامه پیدا کرد، متوجه شدم که او اصلا کتاب را نخوانده و می‌گوید چنین کتابی مگر خواندن دارد؟!

این شاعر و پژوهشگر اظهار کرد: ما چنین توهم عجیب و غریبی داریم. در حالی‌که تجربه من این است و به شما می‌گویم ای کسانی که به من گوش می‌دهید، هنر راه فرعی ندارد. این کارها از تونل‌های ناممکن می‌گذرد. خیلی‌ها در این مملکت نوشتند، اما دولت‌آبادی و گلشیری نشدند. شاملو وقتی زنده بود، حمله می‌کرد و هیچ کس جرأت نداشت درباره‌اش چیزی بگوید. بعد از این‌که رفت، همه مجله‌ها شروع به انتقاد از او کردند و گفتند او شاعر مدرن نبوده است. چرا تا زنده بود این حرف‌ها را نمی‌گفتند، چون شاملو فحش می‌داد، سهراب سپهری نبود که ساکت بنشیند. هرچه بود الآن که از مرگ شاملو این همه سال گذشته است، آن‌ها چه کرده‌اند؟

او در ادامه گفت: بعضی برای جبران ناکاری خود مدام در حال انکار دیگران‌اند؛ به همین دلیل است که من به این جمع احترام می‌گذارم، چون راحت‌ترین کار، کارنکردن و انتقاد از دیگران است. به خاطر دارم که آقای دولت‌آبادی زمانی نکته‌ای گفته بود، که اگر اشتباه می‌کنم بهتر است به من نگوید. ایشان گفته بود که برای نوشتن کلیدر 40 انسان لازم است که آخرین نفر آن را به پایان برساند. همین‌طور هم هست، البته هیچ کاری بدون ایراد نیست.

شمس لنگرودی افزود: مشکل ما توهم است. همه فکر می‌کنیم ملک‌الشعرا هستیم. مشکل دیگرمان این است که نه تنها از یکدیگر حمایت نمی‌کنیم بلکه مرتب یکدیگر را انکار می‌کنیم. مگر در این مملکت چند نفر کتاب می‌خوانند که مدام می‌گویند این کتاب را نخوانید؟ شخصی مانند آقای دولت‌آبادی ستم فراوانی کشید تا به این قله رسید. منتقدان ارجمندی که می‌گویند کتاب خوب و موسیقی خوب در این مملکت نیست و می‌نویسند همین را هم نخوانید ها! این به این دلیل است که انکار دیگران جبران ناکاری خودشان است و این حرف‌ها را در حالی مطرح می‌کنند که کتاب‌های زیادی وجود دارد که ارزشمند است و دیده نمی‌شود، ولی اگر خارجی باشد... . شعرهای براتیگان را ترجمه می‌کنند که یک شاعر درجه شش است؛ اصلا شاعر نیست. در همین فیس‌بوک‌ها که انگار قرار است به زودی آزاد شود، شعرهای درخشانی می‌بینیم که صد برابر از کار براتیگان بهتر است. این‌ها را رد می‌کنند، اما مثلا کار بوکوفسکی را ترجمه می‌کنند که درجه هشت است. تمام تلاش‌شان را می‌کنند که ببینند آثار وطنی ایرادی دارد یا نه.

او همچنین گفت: درباره کتاب «انتری که لوطی‌اش مرده بود» که واقعا یک شاهکار از صادق چوبک است، یک جامعه‌شناس آمریکایی تحلیل جالبی ارائه داده است. اما کدام‌یک از منتقدان ما این‌طور نگاه کرده‌اند؟‌ همین «کلنل» (دولت‌آبادی) اگر ترجمه نشده بود، آیا الآن 50هزار نفر از آن صحبت می‌کردند؟ بیژن نجدی از دنیا رفته است، اما کتاب «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» واقعا شاهکار است. ببینید چند نفر درباره این اثر صحبت می‌کنند؟ حتا مولانا اگر در آمریکا مطرح نشده بود، کسی کارهایش را نمی‌خواند. الآن همه مولوی‌شناسی دارند و لباس سفید می‌پوشند و... . اما مولانا از وقتی که مرده تا الآن، به اندازه این سال‌های اخیر اثرش چاپ نشده است.

شمس در ادامه اظهار کرد:‌ نوعی خودکوچک‌بینی تاریخی در ما هست که اعتماد به نفس کافی نداریم. نمی‌دانم چون همیشه توی سرمان زده‌اند، این‌طور شده‌ایم. این همه سال بهرام صادقی فعالیت کرده است که نویسنده بزرگی است و کسی به آثارش توجه نمی‌کند، اما اگر یک اثرش در آلمان چاپ شود همه سیگار روشن می‌کنند، اخم‌های‌شان را توی هم می‌کنند و در مورد پست‌مدرن‌ بودن آثارش حرف می‌زنند. جالب است که این‌ها مد هم می‌شود. من به آمریکا می‌رفتم همه فرمالیست بودند، وقتی برگشتم همه ساختارشکن شدند.

این شاعر در حالی‌که همچنان با خنده و لبخند صحبت می‌کرد گفت: هیچ چیز مهم‌تر از صمیمی‌بودن هنرمند نیست، اما اگر شعری ساده‌ هم باشد می‌گویند این‌که کاری ندارد این را عمه من هم می‌تواند بگوید. یک نفر یک کتاب و نصفی شعر گفته که برای من می‌آورد. وقتی می‌گویم وزنش ایراد دارد، می‌گوید تعمدی بوده است. ما 40 سال پدرمان درآمد تا وزن را یاد گرفتیم، حالا می‌گویید تعمدی بوده؟ بعد می‌گوید دوره شما و شاملو گذشته است. اول این‌که غلط می‌کنی من را با شاملو مقایسه می‌کنی، او خیلی بزرگ بوده است. دوم این‌که اگر دوره ما گذشته پس چرا کارت را برای من آورده‌ای؟ بعضی چیزها را می‌خواهم بگویم اما تازه از ممنوع‌الخروجی درآمده‌ام. باید بگویم ما توهم داریم و همین است که می‌خواهیم دنیا را تغییر بدهیم.

او ادامه داد: من زیاد حرف زدم، اصلا نمی‌خواستم حرف بزنم، اما تأثیر قرصی است که خورده‌ام. البته قرص بدی نبوده، مال معده است. من دوست دارم با جوان‌ها کار کنم چون آن‌ها پرانرژی هستند، اما باید توجه کنند که برای این‌که یاد بگیرند بدون استفاده از دست، دوچرخه‌سواری کنند، باید اول دوچرخه‌سواری را به طور کامل یاد بگیرند، بعد دست‌های‌شان را رها کنند. عده‌ای از جوان‌ها آمدند از من فیلم بسازند، فیلمی مسخره و مزخرف ساختند که من هی نگاه می‌کردم و می‌گفتم این منم یا صادق هدایت یا صادق چوبک؟ من در تمام عمرم یک بار سیگار کشیده‌ام، اما در همه جای این فیلم داشتم سیگار می‌کشیدم. وقتی هم به آن‌ها می‌گویم کار اشکال دارد، دیگر تلفنم را هم جواب نمی‌دهند.

شمس لنگرودی سپس گفت: ما باید از جایی این توهم بیمارگونه‌ را تمام کنیم. ادبیات و هنر ما شوخی نیست؛ جدی است. جدی بگیریم. همام تبریزی می‌گوید: «همام را سخنی دلپذیر و شیرین است/ ولی چه سود که بیچاره نیست شیرازی» ما هم بیچاره نیستیم ژاپنی! موراکامی را چنان می‌خوانند که... من نمی‌گویم موراکامی بد است، اما کارش با آثار گلشیری و دولت‌آبادی قابل مقایسه نیست. ما توهم و خودکوچک‌بینی داریم که ان‌شاءالله بعد از حرف‌های من در این جلسه برطرف می‌شود!