خبرنگارزن مستقل

این سایت به آزادی بیان احترام میگذارد و در چارچوب قانون ،اخلاق و نظام اسلامی گام برمیدارد.

خبرنگارزن مستقل

این سایت به آزادی بیان احترام میگذارد و در چارچوب قانون ،اخلاق و نظام اسلامی گام برمیدارد.

به همت اداره منابع طبیعی بهشهر:



سفر آموزشی ترویجی با حضور انجمن های مردم نهاد در جنگلهای شرق مازندران برگزار شد

باقری درباره اهداف سفر یکروزه ترویجی در جنگلهای شرق مازندران گفت: این تور یک روزه برای آشنایی هر چه بیشتر گروههای مردم نهاد فعال در حفظ منابع طبیعی و محیط زیست با روند حفاظت از منابع ملی و آشنایی با کار مجریان طرحها در بهشهر صورت گرفته است.

bagheri-manabe tabiee-beh

 

به گزارش شرق پرس علی باقری، رئیس اداره منابع طبیعی و آبخیزداری شهرستان بهشهر در تور یکروزه  ترویجی در جنگلهای بهشهر در گفتگو با خبرنگار شرق پرس گفت:  وظیفه   اداره منابع طبیعی  حفظ و حراست از عرصه های  منابع ملی  است که در این راه ما به عنوان  حافظان و امانتداران مردم در این بخش فعالیت داریم  و تمام دغدغه ما  حفظ  جنگل ها به عنوان سرمایه ملی است.

 

 وی  به هدف  برگزاری تور یکروزه  آموزشی اشاره کردو افزود: این تور یک روزه  برای آشنایی هر چه بیشتر گروههای مردم نهاد  فعال در حفظ  منابع طبیعی و محیط زیست با روند حفاظت از منابع ملی و  آشنایی با کار مجریان  طرحها  صورت گرفته  است  که در این  خصوص با هماهنگی صورت گرفته  بین ما و گروههای مردم نهاد   آنان  از نزدیک  با  نحوه کار مجریان طرحها آشنا شوند .

 

 باقری اظهار داشت: در این تور یکروزه آموزشی کارشناسان  منابع طبیعی توضیحاتی را در خصوص فوایدجنگل ها  و کار مجریان طرح ارائه  دادند و  فعالان منابع طبیعی و محیط زیست نیز  سوالاتی را مطرح  کردند.

 

رئیس اداره منابع طبیعی و آبخیزداری شهرستان بهشهر  تصریح کرد: مساحت  ۲۰ تا ۲۵ هزار هکتار از جنگلهای شهرستان تحت پوشش طرح هستند که مجری طرح  آن شرکت سهامی  نکا چوب است.

 

  وی یاد آور شد: اجرای طرح های جنگلداری راهکاری برای بهره برداری  اصولی و کارشناسی از  جنگل هاست و این  تعامل و همکاری باعث حفظ عرصه های ملی خواهد  شد.

 

 باقری با بیان اینکه فرهنگ سازی در زمینه حفظ منابع طبیعی امری با اهمیت است خاطر نشان ساخت: فرهنگ سازی و نهادینه کردن فرهنگ  حفاظت از  منابع طبیعی و محیط زیست  نه تنها در سطح شهرستان بلکه د رکل کشور نیاز به آگاهی  عمومی دارد و با فرهنگ سازی و آغاز آن از دوره های ابتدایی مدارس این ارزش باید در  جامعه نهادینه شود و فرهنگ  حفظ منابع طبیعی باید به  فرهنگی  عمومی تبدیل شود   و همه دستگاهها  باید در این زمینه همکاری داشته باشند.

 

وی تاکید کرد:برای حفظ  عرصه های ملی عزم ملی لازم است که رسانه های مکتوب و تصویری می توانند در این زمینه کمک کار ما باشند و با به چالش کشیدن و زدن تلنگر می توانند مردم را هر چه بیشتر با  فرهنگ حفظ و حراست از جنگلها و مراتع و  فواید آنان آشنا سازند. و در جهت تنویر افکا رعمومی بر آیند.

 

رئیس اداره منابع طبیعی و آبخیزداری شهرستان بهشهر  ابراز داشت: در  مساحتی از جنگل ها که دارای مجریان طرح هستند ما مشکلی  نداریم اما در مابقی جاها  با مشکلات تجاوز به عرصه های جنگلی و اراضی ملی و   قاچاق چوب مواجه هستیم.

 

باقری  به برخورد جدی اداره منابع طبیعی بهشهر با متخلفان اشاره کردو افزود:در حال حاضر  ساخت و ساز غیر مجاز  نداریم اما در  در گذشته  مواردی بوده که بر خورد شده و پرونده در محاکم قضایی تشکیل شد و رای  برای آنان صادر و حکم اجرا گردید و  چند مورد دیگر هم در حال اجرا  است که بعد از صادر شدن حکم برای تخریب آنان اقدام می کنیم.

 

 وی   درخاتمه  در  خصوص کمبود نیروهای حفاظتی در جنگل ها  گفت: استاندارد جهانی برای حفظ و حراست از جنگل ها در هر هزار هکتار یک  یا دو  نیروی حفاظتی است که  این آمار در شمال کشور هر  هفت هزار  هکتار است  و در شهرستان بهشهر این میزان به  هر ۱۵ هزار هکتار یک نیروی حفاظتی می رسد.
سکینه نوری تیرتاشی

 z41e_img_0125.jpg

رفیقم به خاطر 25 گرم مواد بچه اش را به یک افغانی فروخت

 

گفتگوی اختصاصی وارش با معتاد بهبود یافته:


سکینه نوری تیرتاشی


نیم روز پاییزی بود و آفتاب نیمه جان پاییز  از پنجره های  کوچک کمپ ترک اعتیاد  به درون سالن های طویل می تابید.

سالنی بزرگ  با پنجرها یی کوچک  و تخت های کنار هم و محوطه بزرگ سنگ  ریز شده  ای که دیوارهایی  بلند همراه با دری بزرگ  دور آن را حصار کرده بود  مجموعه بهبودی و اقامتی میان مدت جامعه سالم گلوگاه را تشکیل می داد. وقتی برای بازدید ازکمپ وارد شدیم زمان  حیاط گردی بیماران بود آنهایی که برای رهایی از بلایی خانمان سوز به این  مکان پناه آورده بودند .

در میان آنها می توانستی  ظاهرهای مختلفی  را ببینی که با نگاه متفاوتی به زندگی   چشم دوخته بودند آنهایی که گذشته  ویران شده خود را با آجرهای  بهبودی دوباره می ساختند. در میان این جمع رو به بهبود  که ایام محرم را با صدای عزاداری تلویزیون داخل سالن سر میکردند  مردی قوی هیکل با بازوهای برجسته و  چهره ای آفتاب سوخته  که تیشرت مشکی ای را به مناسبت  ایام عزاداری محرم به تن کرده بود به سمت ما آمد و از ما خواست  به حرفهایش گوش دهیم  و اینگونه بود که ما باب گفتگویی را با  عادل  امیر خانلو یکی از بهبود یافتگان  گشودیم تا  نوری باشد در میان راه تاریک و پر هراسی که  برای رهایی از آن عزمی قوی  و همتی بلند لازم است. 

از خودت بگو؟

عادل امیر خانلو ام الان 38 سالمه  از 21 سالگی شروع  به مصرف مواد کردم و 15  سال توی این کار بودم 2 ساله که ترک کردم. من یک آدمی بودم خوب  .توی شهر  همه مرا می شناختند اما  آدمی شدم  که مواد مخدر بالا و پایین می کردم و میفروختم هر کاری بگی من کردم کمترین کاری که کردم معامله مواد مخدر بود

چی شد به سمت مواد کشیده شدی؟

 ورزشکار بودم کشتی می گرفتم  برای انتخابی تیم ملی کشتی آزاد  دعوت شدم  ولی هیچ حمایتی نشدم  برای  مسابقات انتخابی  تیم ملی  کشتی ازاد مرحله اول می رفتیم اما  پول نداشتیم تا جایی که  شهردار  وقت  گلوگاه  دقیقه نود و  در آخرین لحظه  آمد لب جاده به ما پول داد. اون زمان فقط  19 سالم بود.

تنها شدم کسی به حرفهای من گوش نمی داد ما معتادها تنهاییم  به خودمان اعتماد نداریم ما باید به یک بنده ای اعتماد کنیم تا بتونیم به  خداوند وصل بشیم راهش اینه که من  درون خودم را پیدا کنم  به یک نفری اعتماد کنم بعد بیام به خدای خودم اعتماد کنم .

از خانواده از بچگیت بگو؟

توی خانواده معمولی بزرگ شدم 5 تا داداش بودیم و دو تا خواهر که یکی از داداشام  به خاطر مصرف مواد مخدر دیگه بین ما نیست من بچه سوم خانواده ام . تو سن  21 سالگی ازدواج کردم 2 تا بچه دارم  با خانمم دارم زندگی می کنم  و اون زمان که ازدواج کردم اعتیاد نداشتم  . 

چطور  آلوده شدی؟

بیماری اعتیاد رو از بچگی داشتم پدرم مصرف تفننی داشت  و  دروغ هایی که به خانواده  و به مادر و به فلان می گفت توی ذهنم مونده از همونجا به من انتقال داده شد یواش یواش در من رشد کرد .

چه موادی مصرف می کردی؟

 مصرفم از  الکل شروع شد  و بعد  یواش یواش به مواد سبز، سیاه و محرک  رسید و طولانی شد.

بیشتر توضیح بده.

دورو ور 15 سال آلوده بودم دست به سرقت نمی زدم اما از سرقت از منزل شروع کردم  و این  کمتر کاری بود که می کردم  اگر مواد مخدر می خواستم  و به من نمی رسید احتمال داشت به کسی صدمه بزنم و حتی جانش را بگیرم چون مواد مخدر داشت واسه من تصمیم می گرفت .

 چطور شد که خواستی پاک باشی و ترک  کنی؟

 به آخر خط رسیدم بیشتر از دو  سال پیش بود که تصمیم گرفتم پاک باشم  .توی این دو سال  لطف خداوند بود که تونستم  ترک کنم .

زمان آلوده بودنت به مواد در آمدت از کجا بود؟

 به هر کاری دست می زدم  روزهای سختی رو گذروندم سختی زیاد کشیدم مواد مخدر می فروختم و در آمدم به روزی 500 هزار تومن هم رسیده بود.

در آمد خوبی بود چی شد ولش کردی؟ با این در آمد سختی می کشیدی!

 اره  در آمدم خوب بود   ولی به کجا داشتم می رفتم  پول داشته باشم  می تونم برم ساعت طلا بخرم ولی زمان را نمی تونم بخرم می تونم یه رختخواب راحت بخرم ولی نمی تونم خواب راحت داشته باشم می تونم پول داشته باشم ولی سلامتی رو نمی تونم برم دارو خونه  و بگم که  به من سلامتی بده. به خاطر اعتیادم از زندگی  لذت نمی بردم.

در حال حاضر  چی کا رمی کنی؟

همین جا شاغل هستم  و سعی می کنم گذشته ام را پذیرا باشم و این را قبول کنم که مواد مخدر باعث این رفتارم  بود.

بعد از ترک مواد  شده به کشتی   برگردی؟

خیلی دوست دارم ولی  شرایطش رو ندارم دوست دارم برای سلامتیم ادامه بدم .

 حالا که تو ترکی خانواده  از شما راضی هستن؟

این رو باید از همسرم  بپرسین  که ازهمین جا ازش  تشکر می کنم  من  خودم بگم به درد نمی خوره.

 شما  چی از خودت راضی هستی؟

آره  راضی ام  از جامعه هم  راضی ام. امروز دارم  قدم می زنم و احترامی که باید ردو بدل بشه ، می شه.

اعتیاد رو چقدر در جامعه بزرگ می بینی؟

 من زیاد دیدم کسایی که معتاد بودند و هستند و به این درد دچارن  . خدا رو شکر می کنم این درک رو به من داده  که ترک کنم و راه جدیدی رو  پیش بگیرم. خیلی از رفیق هام   به خاطر مصرف مواد الان زیر خاک خوابیدن .من  رفیق دارم که  به خاطر 25 گرم  مواد بچه اش  رو  به یه  افغانی فروخت . امروز خدا رو شکر می کنم این  درک رو دارم  که  اون مسیر رو نرفتم  .

 

نگاه جامعه و مسئولان بهت چطوره؟

 نگاه مردم  خوبه .ولی مسئولین نه .تنها جایی که به من لطف کردند اینجا بود.آقای عموزاد مدیر این مکان  به من لطف کرد  اونم چون هم درد من بود  منو درک کرد لطفی از مسئولین  ندیدم البته نباید  با این صراحت صحبت کنم اما صدای من تنها جواب نمی ده.

 

چه خواسته ای از جامعه  داری؟

 هر کسی سهم خودش را در مملکت انجام بده نمی خوام مثل دوران مصرفم مثل زالو آویزان کسی باشم مواد مخدر  می تونه هر چیزی رو به من بچسبونه.

توصیه ات به مسئولین چیه ؟

این مسیر  ترک و راحت شدن از اعتیاد رو در اختیارشون بذارن . حمایت رو دولت از آنها داشته باشه سهم خودشان را انجام بدهند دم در این موسسه نوشته بعد از جنگ بزرگترین مسئله اعتیاد است اگه واقعا می خواهند  به این مسئله عمل کنند همت کنند. اشتغالزایی کنن بشینن و دو تا گوش شنوا بذارن برای معتادا دردهایشان و صحبتهایشان را گوش  کنند .دوستان زیادی دارم که ترک کردند  و باورم شدند همونهای  که روزی به دستشون تزریق می کردند.

تو هم تزریق می کردی؟

 شکر خدا فقط تزریق نکردم

حرف آخر ت  به  کسانی که هنوز معتادن و برای ترک اقدام نکردند چیه؟

فقط می خوام بگم مواد  مخدر زورش خیلی زیاده ولی باید حرف گوش کنیم و با کله خودمون  راه نریم  من با کله خودم راه  رفتم و به جایی رسیدم  که همه چیز رو داشتم از دست می دادم فقط می خوام بیان تو چنین مکانهایی برای ترک بشینن و صحبت کنن و حرف گوش کنن و این مسیر و دنبال کنن . به   اون کسایی هم  که بیرون دارند مصرف می کنند   و دارن اون مسیر رو می رن  بهشون می گم ته این  مسیر یا زندانه یا تیمارستان و یا  مرگ.

چشمهای بارانی


سکینه نوری تیرتاشی


توجه:در این گفتگو از اسمهای مستعار استفاده شده است


خوب نگاه کن  از چشمهای مردانه اش زیر این فشار  باران می بارد  .همیشه اینطور نیست که زنان در جامعه ای قربانی  آسیب های اجتماعی  و ناهنجاری شوند .  زیر سایه پر رفت و آمد این شهر پسر جوانی هم هست که صدایش به جایی نمی رسد و دوران ترسناک و تاریکی را طی می کند و نمی تواند از خدمات اجتماعی و مشاوره های علمی برای یافتن راهی بهتر برای زندگی بهره مند شود و راز سر به مهری را  با  خود یدک می کشد.تجربه تلخی که به ندرت بیان می شود و گاهی  سر به مهر در  ظرف چرک گیر زمان شسته می شود. 

روز ثانیه های آخرش را می شمرد گرمای کلافه کننده  آخر تابستان کم شده بود و روز اول پاییز نوید روزهای برگ ریز سال را می داد چادرم را سر کردم و لوازم تهیه گزارش را توی کیفم گذاشتم و برای مصاحبه با فردی  که برای گفتگو  اعلام آمادگی کرد به راه افتادم .شب که به شهر سلام می کرد جمعیت توی خیابان بیشتر می شدو سوسوی چراغهای بالای سر خیابان توی چشم می زد از تاکسی پیاده شدم و وارد مجتمع سه طبقه ای شدم که سر در بسیار زیبایی داشت از کنار در  می توانستی نمای شهر  رو به رشد را به خوبی ببینی.زنگ در را زدم زن میانسالی چادر به سر به استقبال ما آمد و ما را به خانه دعوت کرد وارد خانه که شدیم دکوراسیون مدرن خانه وضعیت خوب مالی خانواده را نشان می داد چند دقیقه ای که نشستیم محمد رضا  پسر هفده ساله خانواده با لباس مردانه و تیپ رسمی به ما سلام کرد و خوش آمد گفت و از حضور و پیگیری ما برای انجام این گفتگو تشکر کرد و گفت:راستش را بخواهید این مسئله روزهاست که اذیتم می کند و روال طبیعی زندگی مرا مختل کرده است از زمانی که متوجه این مسئله شده ام نمی توانستم آن  را توی ذهنم هضم کنم روزها با چشمان باز به سقف اتاقم خیره می شدم و به فکر فرو می رفتم در عرض یکماه 6 کیلو از وزنم کم شد و افسرده شدم و روزها از اتاقم بیرون نیامدم تا اینکه با مادرم در خصوص ناراحتی پیش آمده گفتگو کردم و به پیشنهاد او چند جلسه پیش روانشناس رفتیم تا با او مشاوره کنم و حالا کمی حالم بهتر شده است.

پسر سفید رویی که موهای روشنش چشمان آبی اش را کم رنگ تر نشان می داد ادامه داد:روزی یکی از اقوام به خانه ما آمد و حرف از معضلات اجتماعی و رسیدگی و عنوان این مسائل شد او هم شما را به ما معرفی کرد مثل اینکه گفتگوهایی را در خصوص مسائل اجتماعی تهیه میکنید ما هم با اینکه موافق عنوان آن نبودیم اما راضی شدیم تا با شما گفتگو کنیم به این امید که خیلی از هم سن و سالهای من و خانواده شان نسبت به بعضی مسائل با هوشیاری و احتیاط بیشتری رفتار کنند.

محمد رضا  که دستهایش به هنگام صحبت می لرزید و گونه های سفیدش اندکی سرخ شده بود دستش را روی موهایش کشیدو گفت:بگذارید از اولش برایتان بگویم من تنها  بچه و تنها پسر خانواده ام و پدرم هم مدیر شرکت خصوصی موفق در ساری است و فوق لیسانس مدیریت دارد مادرم هم ماما  است .از وقتی که  چشمم را باز کردم همه امکانات یک زندگی خوب برایم فراهم بود اما این مانع از تلاشم برای رسیدن به خواستهایم در زندگی نیست به طوری که در بین اطرافیان و هم سن و سالانم  از هر قشرو طبقه ای دوست و رفیق دارم و با همه بر می خورم و رفتار دوستانه ای دارم.

وی ادامه داد:حدود هفت ماه پیش از طریق یکی از دوستان مدرسه ام توی باشگاه با پسری به نام مصطفی آشنا شدم که هفده سال داشت و از نظر تیپ و قیافه خیلی شبیه به من بود موهای بور و پوستی روشن و چشمانی آبی داشت همین شباهت ما به هم  باعث شد خیلی زود با هم رفیق شویم و ساعات زیادی را با هم بگذرانیم اگر چه او در دبیرستان دولتی درس می خواند و من هم در مدرسه غیر انتفاعی اما این موضوع مانعی برای درس خواندنمان در کنار هم نمی شد. مصطفی پسر باهوشی است و درسش هم خیلی خوب است تا جایی که من بسیاری از درسهایم را با او تمرین می کردم.

محمد رضا سرش را به بالا چرخاندو به لوستر روشن بالای سرش خیره شد و گفت: او پسر آخر یک خانواده هشت نفری است و با مادر پیرش  زندگی می کند و  اغلب خواهرها و برادرهایش ازدواج کرده اند . او  و مادرش از حقوق بر جای مانده از پدرش روزگار می گذرانند  و از خواهر ها و برادرهایش کمکی به آنها نمی رسد. دوستی ما مشکلی نداشت مدام او را به خانه مان دعوت میکردم و مصطفی را به خیلی از جاهایی  که دعوت می شدم  ،می بردم  .

وی ادامه داد:روزها می گذشت  تا اینکه بعد از مدتی کمتر با من وقت می گذراند و از زیر قرارهایی که با هم می گذاشتیم در می رفت و مدام بهانه می آورد که من نباید با تو صمیمی شوم چون یکی از برادرهای بزرگم به این مساله و رفت وآمد ما باهم اعتراض دارد و وضعیت خانوادگی ما با هم متفاوت است. من که از رفتار  تند او بعد از ماهها دوستی حسابی جا خورده بودم اصراری نکردم و ساکت ماندم.

محمد رضا وقتی به این قسمت از حرفهایش رسید نفس عمیقی کشیدو جرعه ای از چای توی استکان را که سرد شده بود نوشیدو گفت:بیست روزی از قطع ارتباطش با من گذشته بود که یک روز پیامی را به خطم فرستادو در آن نوشت  می خواهم رازی را به تو بگویم لطفا امروز ساعت  ده و نیم شب به این آدرسی که می گویم بیا .آدرسی را که داده بود خوب می شناختم همان بوتیکی بود که با هم بارها به آنجا می رفتیم و وقت می گذراندیم و مصطفی می گفت همه لباسهایش را از این جا می خرد و اقا مهرداد مثل برادر او با او رفتار می کند حتی بیشتر از برادر به او اهمیت می دهد و این موتوری را که به تازگی سوارش می شویم آقا مهرداد برایش خریده است و آدم  خوبی است . از کلاس سه تار بر میگشتم تا خود را به پاساژ برسانم ساعت  از ده ونیم گذشته بود خیابان خلوت شده بود و تک و توک می توانستی عابری را  ببینی کنار در پاساژ ایستادم اما در پاساژ بسته بود سرم را چرخاندم تا برگردم اما نور ساعت گران قیمت مصطفی- که آن را هم آقا مهرداد به او هدیه داده بود - توجهم را جلب کرد خم شدم ساعت را برداشتم متوجه باز شدن قفل در پاساژ شدم کرکره را با دست اندکی بالا کشیدم تا بتوانم رد شوم به سمت مغازه مهرداد خان رفتم با  خود فکر کردم شاید بارهای جدید را باز کرده و لباسهای پشت ویترین را مرتب می کنند به در شیشه ای و پر از لباس مغازه که رسیدم با صحنه ای مواجه شدم که توان دیدنش را نداشتم چشمانم سیاهی رفت و حالت تهوع عجیبی گرفتم محمدرضا  با دست روی پایش زدو گفت  بقیه ماجرا هم که گفتن ندارد.

وی که با گفتن این  ماجرا انگار همان حالت تهوع آن روز را دوباره حس می کرد از ما  چند دقیقه ای اجازه خواست  بلند  شد و صورتش را شست و دوباره برگشت و ادامه داد:راستش را بخواهید از ان روز تا بحال که یک ماه گذشته هنوز نتوانستم با خودم کنار بیایم و نتوانستم دوباره با مصطفی حرف بزنم و اصلا نمی دانم باید چه کاری  انجام دهم حتی پدرو مادرم هم که ماجرا را  برایشان تعریف کرده ام نمی دانند باید چگونه رفتار کنند .

محمد رضا که دیگر  از ادامه توضیح درباره ماجرا امتناع می کرد رو به ما کردو گفت:یکی از اقوام که با شما آشنایی داشت به ما پیشنهاد داد که این موضوع را برای شما تعریف کنیم و شما هم در موردش بنویسید مثل اینکه شما اصرار داشتید حضوری مرا ببینیدو از خودم بشنوید .من اصلا نمی دانم  چه حرفی بزنم فکر می کنم سکوت بهترین کاری باشد که می توانم انجام دهم . امیدوارم شما بتوانید با بیان این مسائل در جامعه نهادهای مختلف مسئول را که اجازه راهنمایی و ارشاد جامعه را دارند از  وقوع این مسائل ناراحت کننده که بیخ گوششان اتفاق می افتد آگاه کنید  محمدرضا با بیان این حرفها از ما عذر خواهی کردو به اتاقش برگشت . چه غروب تلخی بود درست مثل تلف شدن روح مصطفی زیر فشارهای ناآگاهی  و فقر اقتصادی که مثل خوره روح او را در تنهایی می خورد و شادی نوجوانی اش را زیر سایه تاریکی هاشور می زد.

با خانواده محمد رضا خداحافظی کردیم و صفحه گفتگو با او را بدون قضاوتی  در سکوتی عمیق بستیم.

 

سیل در ایلام


ایرنا-ایلام-بارش بی سابقه باران طی 48 ساعت گذشته در شهر ایلام موجب اخلال در زندگی عادی و روزانه مردم شده است.به علت بارش شدید باران فعالیت همه مراکز آموزشی، دستگاه های اجرایی و دولتی و بانک های ایلام امروز پنجشنبه در پی اعلام ستاد بحران تعطیل شد پروازهای فرودگاه ایلام لغو گردید و براساس اعلام ستاد مدیریت بحران بر اثر وقوع سیل سه نفر کشته و یک نفر هم مفقود شده است.*7

07 آبان 1394
15:48
عکس: فرزاد علیزاده

به همت اداره اوقاف و امور خیریه گلوگاه


مراسم سوگواری احلی من العسل در امامزاده قاسم گلوگاه برگزار شد+تصاویر

با حضور نوجوانان حسینی مراسم سوگواری احلی من العسل همزمان با هفتم محرم در امامزاده قاسم (ع) گلوگاه برگزار شد و در این مراسم نوجوانان به سینه زنی و سوگواری پرداختند.

 

 

به گزارش خبرنگار شرق پرس فضای پر از معنویت امامزاده قاسم (ع) گلوگاه در ظهر هفتم محرم الحرام ۱۴۳۷ هجری قمری   نوجوانانی را به خود می دید که با لباس سیاه بر تن و زنجیر های کوچک بر دوش در این محل دور هم گرد آمده بودند و همراه با شور نوجوانی شور حسینی را نیز تجربه می کردند.

 

 

رئیس اداره اوقاف و امور خیریه گلوگاه گفت: اداره اوقاف و امور خیریه گلوگاه برنامه های مختلفی را در ایام محرم برگزار می کند.

 

 

مهدی نعمت اللهی با بیان اهمیت حضور نوجوانان و جوانان در مراسم های سوگواری ابا عبدالله الحسین افزود: مراسم سوگواری احلی من العسل امروز در دبیرستان شهید باهنر گلوگاه با جضور سوگواران نوجوان و جوان حسینی برگزار شد .

 

 

وی ادامه داد: این مراسم با اجرای برنامه های سینه زنی و روضه خوانی همراه بود.

 

 

نعمت اللهی در خصوص تجمع سوگواران نوجوان حسینی در امامزاده قاسم (ع) گلوگاه عنوان کرد: این مراسم با حضور نوجوانان حسینی در این امامزاده برگزار شد و نوجوانان به سینه زنی و سوگواری پرداختند.

 

 

رئیس اداره اوقاف وامور خیریه گلوگاه در خاتمه خاطر نشان ساخت: آشنایی جوانان و نوجوانان با عمق واقعه کربلا و آگاهی بیشتر نسبت به زندگی و منش امام حسین (ع) از نکاتی است که دراین مراسمات حائز اهمیت است.

 

 

وی در خاتمه افزود : روز گذشته همایش رهروان زینبی ویژه بانوان در مسجد ولی عصر (عج) شهرستان گلوگاه برگزار شد.

 

روایت تصویری این مراسم را در ادامه ملاحظه می فرمائید:

 

ahli-mengalo1234

 

 

ahli-mengalo1dfd

 

ahli-mengalo1dfg

 

ahli-mengalo1dfd4

  ahli-mengalo1sdfs34

عکس و خبر: سکینه نوری تیرتاشی